Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Careers
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (2195 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
synchronised
U
همزمان بودن هماهنگ کردن حرکت
synchronises
U
همزمان بودن هماهنگ کردن حرکت
synchronising
U
همزمان بودن هماهنگ کردن حرکت
synchronize
U
همزمان بودن هماهنگ کردن حرکت
synchronizes
U
همزمان بودن هماهنگ کردن حرکت
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
pseudostereo
U
ناوبری همزمان و هماهنگ موشک در سمت و ارتفاع
harmonic motion
U
حرکت هماهنگ
damped harmonic motion
U
حرکت هماهنگ میرا
simple harmonic motion
U
حرکت هماهنگ ساده
synchronised
U
هماهنگ کردن هماهنگ شدن
synchronising
U
هماهنگ کردن هماهنگ شدن
synchronises
U
هماهنگ کردن هماهنگ شدن
synchronizes
U
هماهنگ کردن هماهنگ شدن
synchronize
U
هماهنگ کردن هماهنگ شدن
ambulate
U
حرکت کردن درحرکت بودن
synchrinized
U
همزمان بودن
coincide
U
همزمان بودن
coincides
U
همزمان بودن
coincided
U
همزمان بودن
coinciding
U
همزمان بودن
harmonized
U
هماهنگ کردن
harmonises
U
هماهنگ کردن
harmonizes
U
هماهنگ کردن
harmonize
U
هماهنگ کردن
harmonizing
U
هماهنگ کردن
harmonised
U
هماهنگ کردن
harmonising
U
هماهنگ کردن
coordinate
U
متناسب یا هماهنگ کردن
concurrence
U
تلاقی دو نیرو در یک خط عملیات نقطه تلاقی همزمان بودن
fire coordination
U
هماهنگ کردن اتش تطبیق کردن اتشها
orchestrating
U
هماهنگ و موزون کردن ارکست تهیه کردن
orchestrates
U
هماهنگ و موزون کردن ارکست تهیه کردن
orchestrated
U
هماهنگ و موزون کردن ارکست تهیه کردن
orchestrate
U
هماهنگ و موزون کردن ارکست تهیه کردن
desqview
U
نرم افزاری که برای سیستم DOS-MS امکان چند منظوره بودن را فراهم میکند و به بیش از یک برنامه اجازه اجرا همزمان میدهد
processor
U
به صورت همزمان همزمان کار کند
orient
U
توجیه دستگاههای مغناطیسی هماهنگ کردن دستگاهها
orienting
U
توجیه دستگاههای مغناطیسی هماهنگ کردن دستگاهها
orients
U
توجیه دستگاههای مغناطیسی هماهنگ کردن دستگاهها
head for
U
به سمت معینی در حرکت بودن
snakes
U
دارای حرکت مارپیچی بودن
snake
U
دارای حرکت مارپیچی بودن
snaked
U
دارای حرکت مارپیچی بودن
wing and wing
U
حرکت با باز بودن کامل بادبانها
coordinate
U
هماهنگ کردن هم اهنگ کردن
roaming
U
حرکت به آسانی ودرارتباط با فرستنده ارتباطی بی سیم بودن
roams
U
حرکت به آسانی ودرارتباط با فرستنده ارتباطی بی سیم بودن
roamed
U
حرکت به آسانی ودرارتباط با فرستنده ارتباطی بی سیم بودن
roam
U
حرکت به آسانی ودرارتباط با فرستنده ارتباطی بی سیم بودن
cruised
U
سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
cruises
U
سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
cruising
U
سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
cruise
U
سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
guinea pigs
U
کشتی مسئول بررسی مصون بودن منطقه حرکت ناو گروه
guinea pig
U
کشتی مسئول بررسی مصون بودن منطقه حرکت ناو گروه
synchronize
U
همزمان کردن
synchronises
U
همزمان کردن
synchronising
U
همزمان کردن
synchronizes
U
همزمان کردن
synchronised
U
همزمان کردن
synchronises
U
همزمان کردن از حیث زمان باهم مطابق کردن
synchronising
U
همزمان کردن از حیث زمان باهم مطابق کردن
synchronize
U
همزمان کردن از حیث زمان باهم مطابق کردن
synchronised
U
همزمان کردن از حیث زمان باهم مطابق کردن
synchronizes
U
همزمان کردن از حیث زمان باهم مطابق کردن
synchronising
U
همزمان شدن با هم مطابق کردن
synchronizes
U
همزمان شدن با هم مطابق کردن
synchronize
U
همزمان شدن با هم مطابق کردن
synchronised
U
همزمان شدن با هم مطابق کردن
synchronises
U
همزمان شدن با هم مطابق کردن
multi tasking
U
همزمان بدون کم کردن سرعت اجرای پردازنده
multitasking
U
همزمان بدون کم کردن سرعت اجرای پردازنده
peregrinate
U
سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
contain
U
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contains
U
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contained
U
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
coordination
U
سازماندهی کارهای پیچیده همزمان کردن دو یا چند فرآیند
to mind
U
مراقب بودن
[مواظب بودن]
[احتیاط کردن]
flight coordination
U
هماهنگ کردن پرواز هماهنگی پرواز
clocking
U
روشی برای همزمان کردن دو دستگاه فرستنده و گیرنده مخابراتی
differential ailerons
U
ارتباط شهپرها به قسمتی که زاویه حرکت شهپری که به طرف بالا حرکت میکند اززاویه شهپر دیگر که بطرف پایین حرکت میکند بیشتر است
coordinated
U
هماهنگ
consonants
U
هماهنگ
harmonic
U
هماهنگ
monotone
U
هماهنگ
consonant
U
هماهنگ
synchronous
U
هماهنگ
harmonious
U
هماهنگ
harmonic vibration
U
ارتعاش هماهنگ
harmonic
U
هماهنگ همساز
harmonic oscillator
U
نوسانگر هماهنگ
coordinator
U
هماهنگ کننده
cooperating bishop
U
دو فیل هماهنگ
coordination
U
هماهنگ سازی
coordinate
U
هماهنگ ساختن
subharmonic
U
هماهنگ فرعی
proportional
U
متقابل یا هماهنگ
harmonic wave
U
موج هماهنگ
sequencer
U
شیر هماهنگ
monitor
U
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitored
U
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitors
U
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
coordinating authority
U
مقام هماهنگ کننده
synchronizing mechanism
U
ساز و کار هماهنگ
creeping attack
U
تک هماهنگ شده ضد زیردریایی
autosyn
U
هماهنگ کننده خودکار
sequence valve
U
شیر هماهنگ کننده
damped harmonic oscillator
U
نوسانگر هماهنگ میرا
executive area
U
ناحیه هماهنگ ساز
monotone
U
صدای یکنواخت تکرار هماهنگ
fire support coordinator
U
هماهنگ کنند پشتیبانی اتش
concrescent
U
دارای رشد مشترک یا هماهنگ
screen coordinator
U
هماهنگ کنند پوشش دریایی
bsc
U
SynchronousCommunication Binaryارتباطات هماهنگ دودویی
area coordination group
U
گروه هماهنگ کننده عملیات منطقه
compatability
U
قابلیت انطباق کار هماهنگ با سایردستگاهها
concurrent
U
اجرای چنیدین برنامه همزمان با اجرا کردن هر بخش کوچک از برنامه به نوبت
proportional clothing
U
لباس هماهنگ یا همرنگ زمین یا منطقه عملیات
cim
U
استفاده هماهنگ از کامپیوتر در هر مرحله از طراحی و ساخت
fire support coordination
U
هماهنگ کردن پشتیبانی اتش تطبیق پشتیبانی اتش
raster
U
سیستم اسکن کردن تمام صفحه نمایش CRT تمام صفحه , پیش نمایش CRT با یک اشعه تصویر با حرکت افقی روی آن و حرکت به پایین در انتهای هر خط
sail
U
باکشتی حرکت کردن روی هوا با بال گسترده پرواز کردن
sailings
U
باکشتی حرکت کردن روی هوا با بال گسترده پرواز کردن
sailed
U
باکشتی حرکت کردن روی هوا با بال گسترده پرواز کردن
waved
U
حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
wave
U
حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
waving
U
حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
waves
U
حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
feint
U
فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feints
U
فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feinted
U
فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feinting
U
فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
mouses
U
نرخ حرکت نشانه گر در صفحه نمایش در مقایسه با مسافتی که شما mouse رد حرکت می دهید
mouse
U
نرخ حرکت نشانه گر در صفحه نمایش در مقایسه با مسافتی که شما mouse رد حرکت می دهید
route order
U
ترتیب حرکت در روی جاده حرکت به ستون راه
lumber
U
چوب بری کردن سنگین حرکت کردن
lumbered
U
چوب بری کردن سنگین حرکت کردن
lumbers
U
چوب بری کردن سنگین حرکت کردن
lumbering
U
چوب بری کردن سنگین حرکت کردن
braided
U
ناگهان حرکت کردن جهش ناگهانی کردن
braids
U
ناگهان حرکت کردن جهش ناگهانی کردن
braid
U
ناگهان حرکت کردن جهش ناگهانی کردن
e c e
U
کمیسیون اقتصادی اروپا کمیسیونی که در بطن شورای اقتصادی و اجتماعی سازمان ملل برای هماهنگ کردن روشهای اقتصادی دولتها درجهت افزایش فعالیتهای اقتصادی اروپا و نیز بسط وگسترش روابط اقتصادی کشورهای اروپایی با یکدیگرتشکیل شده است
move on
U
ازجای خود حرکت دادن ازجای خود حرکت کردن
trackball
U
وسیلهای برای حرکت نشانه گر روی صفحه که با حرکت دادن توپ موجود در محفظه کنترل می شوند
fish tailing
U
حرکت نوسانی یا تاب
[تریلر در حال حرکت]
tapes
U
وسیله تبدیل حرکت دورانی به حرکت خطی
tape
U
وسیله تبدیل حرکت دورانی به حرکت خطی
taped
U
وسیله تبدیل حرکت دورانی به حرکت خطی
stroked
U
حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
stroking
U
حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
stroke
U
حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
move off the ball
U
حرکت سریع از نقطه معین پس از حرکت توپ
strokes
U
حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
loitering
U
معطل کردن باتنبلی حرکت کردن
loiter
U
معطل کردن باتنبلی حرکت کردن
loiters
U
معطل کردن باتنبلی حرکت کردن
loitered
U
معطل کردن باتنبلی حرکت کردن
sail
U
حرکت کردن
get under way
U
حرکت کردن
sailings
U
حرکت کردن
inch
U
حرکت کردن
to weigh anchor
U
حرکت کردن
sailed
U
حرکت کردن
move
U
حرکت کردن
moves
U
حرکت کردن
to bear oneself
U
حرکت کردن
departure
U
حرکت کردن
departures
U
حرکت کردن
skews
U
کج حرکت کردن
have way on
U
حرکت کردن
whir
U
حرکت کردن
waggles
U
حرکت کردن
waggling
U
حرکت کردن
waggled
U
حرکت کردن
skewing
U
کج حرکت کردن
waggle
U
حرکت کردن
moved
U
حرکت کردن
skew
U
کج حرکت کردن
transfers
U
حرکت سمتی لوله حرکت درسمت
transferring
U
حرکت سمتی لوله حرکت درسمت
transfer
U
حرکت سمتی لوله حرکت درسمت
counter clockwise
U
حرکت عکس حرکت عقربههای ساعت
compound motion
U
حرکت صلیبی حرکت عرضی و طولی
zigzagged
U
حرکت زیگزاگی کردن
to tail to the tide
U
باجزرومد حرکت کردن
spanks
U
با سرعت حرکت کردن
sneaks
U
دزدکی حرکت ه کردن
sailings
U
با نازوعشوه حرکت کردن
sneaked
U
دزدکی حرکت ه کردن
spiralled
U
بطورمارپیچ حرکت کردن
spiral
U
بطورمارپیچ حرکت کردن
trailed
U
بدنبال حرکت کردن
spanked
U
با سرعت حرکت کردن
spank
U
با سرعت حرکت کردن
spirals
U
بطورمارپیچ حرکت کردن
crawfish
U
به پشت حرکت کردن
trance
U
باچالاکی حرکت کردن
trails
U
بدنبال حرکت کردن
pule
U
باصدا حرکت کردن
lazy
U
باکندی حرکت کردن
zigzag
U
حرکت زیگزاگی کردن
laziest
U
باکندی حرکت کردن
trailing
U
بدنبال حرکت کردن
to move on
U
واداربه حرکت کردن
Recent search history
Forum search
1
Potential
1
strong
1
To be capable of quoting
1
set the record straight
1
Arousing
1
pedal pamping
1
construed
2
In someone bad (or good) books.
2
In someone bad (or good) books.
3
midas touch
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com